اوفلیا با مادر باردار و ناپدریاش در اسپانیا زندگی میکند. او روزی حشرهای شبیه یک پری میبیند که او را به یک هزارتوی اسرارآمیز هدایت میکند که به دنیای زیرزمینی ختم میشود و...
در مورد دو برادر ناتنی به نامهای ریموند و ری است که با مرگ پدرشان دوباره به هم میپیوندند. آنها به زودی متوجه میشوند که آخرین آرزوی پدرشان این بوده است که پسرانش قبر او را حفر کنند. حال آنها در گذشته پدری که هر دو از او نفرت داشتند کاوش کرده و رنجشها، رازها و خاطرات گذشته بار دیگر به سمتشان هجوم میآورد. اما این اتفاق به ریموند و ری فرصت میدهد تا با گذشتهشان آشتی کرده و راهی برای بخشش و پیشرفت پیدا کنند و…
یک پسر جوان پس از کشته شدن پدر و مادرش در تصادف رانندگی در شیکاگو، برای زندگی با مادربزرگش به دموپولیس، آلاباما میرود. به تدریج مادربزرگ پسر را تشویق میکند، مادربزرگ یک موش حیوان خانگی را برای او میخرد و نام او را دیزی میگذارد. یک روز پسر به فروشگاه میرود تا یک جعبه میخ بخرد تا دیزی را آموزش دهد و برای او نیز خانه بسازد. جادوگری به پسر نزدیک میشود که سعی دارد او را با مار و کارامل فریب دهد، اما مادربزرگ او را صدا میکند و جادوگر ناپدید میشود و...